اخرین روز شهریور یا اخرین روز تابستون  فکر میکردم یعنی خیل انرژی فرستاده بودم برای شهریور یعنی یه جوراییم شدا اما اونجور که دلم میخواست نشد .

شایدم مقصرر خودم بودم قاف های خودم باعثش شد ولی مثل همیشه که خطا میکنم و بعدش میشم بهترین دختر روی زمین ..

تابستونی بود که شاغل بودم 

اتفاقای عجیبی و دارم برسی میکنم مثلا اینکه ادم چجوری یکیو که حتی نمیسشناسش انقدر بش حس داره اما کسی که میمیره براشو اصلا حسی بش نداره ...اینجا مقصر کیه؟ ناشکریه؟ خوشی زده زیر دله طرف اما هرچی ادم باید خودش احساس خوشبختی کنه من نمیدونم چجوری با کسی باشم که حسی بش ندارم حتی قربون صدقه هاش به دلم نمیشینه ! خدایا از این بازی خسته شدم که یکو دوس دارم اون یکی دیگه یکی دوسم داره من دوسش ندارم تا کجا میخواد پیش بره این دوره وتناوب !!! 

من متولد 73 هستم و 22 سالمه درسته جا دارم ولی باید به یه نقطه ی ثابت ذهنی برسم که چی میخوام کجام؟؟ هنوز نرسیدم هنوز نمیدونم چی میخوام قد میخوام اخلاق میخوام پول میخوام به دل نشستن میخوام بقول مادربزرگم مثل یه کشتی تو دریا سردرگمم منتظرم یکی نجاتم بده 

دو دلم که راجب انتخا ساز موسیقی عشق پیانوام شدید ولی با یه ریسکه بالا 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.