شروع دوباره....


بقدیر مغزم پر و حرف دارم که نمیدونم از کجا باید شروع کنم  دوست دارم همه چیو دسته بندی کنم ...

خب اخرین پستم میشد امتحان اخرم ...از درس خوندم نگم که شب امتحانم نمیخوندم دل نمیدادیم به درس با زووووور ولی خداروشکر بد نبود اما یه زاقارت پیش اومده وطراحی پیاده سازیمو افتادم با 9.5کلی قصه خوردم در ظاهر اما در درون مدام تکرا میکردم که خیر که تقریبا منجر به خیرم شد که فردای همون روز یکی از پسرای یونی دایرکت داد و منم گفتم که منو انداخته فلانی کلی حرفیدیم و بهم راهکار داد ! و سر صحبت باز شد

الان میشه گفت دوستمه اما دوست پسر نه هنوز! 17تیر ساعت 5 نیم ساعت باهم رفتیم بیرون دور زدیم و مثلا همو دیدیم (دیروز)

یهو الان به خودم اومدم دیدم وااااااااای بر من باز دارم همون حرکاتو میکنم همون اشتباهارو ،همون زیادی بودنارو ،همون منفی بازیارو ،همون ترس از دست دادن همین رابطه رو، وای بر من پس من بعد از اون شکست تلخ چه تجربه ای بدست اوردم چرا باز نمیفهمم که اول اگه برای خودم باشم و خودم اولویتِ اول خودم باشم چقدر بهتره وچقدر موثر ترم بقول اون دوست مجازیم که انشالله هرجا هست خوش باشه گفت تو عشق و رابطه هرکی فرار کنه برندس طرف میوفته دنبالش چرا من واقعا داشتم باز اینکارارو ادامه میدادم ؟؟؟‌از خودم حرصم گرفته چون سوالای این بخش از رابطه رو با جواباش داشتم ولی باز به اندازه بودن بهترین روشیه که همیشه جواب میده

واقعا میخوام تغییر رویه بدم و دلم بسیار روشنه!

درموردش اگه بخوام پسریه که تقریبا همه ی ایده آل های منو داره تا الان که اونجوری بودم که واقعا هستم حتی وقتی باهم بیرون بودیم کلی از ته دلم خندیدیم هرچی دوست داشتم گفتم بدونه اینکه بخوام کلاس بزارم و کلی خوب بودیم باهم اهل فیلمه و میخوایم فرار از زنداد ن وباهم از اول ببینیم اون دیده یه بار ولی من نه خوشم اومد از پیشنهادش

نمیدونم شروع دوستیمون از نگاه اون چجوریه ولی بنطرم یکم سرده بام ! شاید امروز چیزیشه

نمیخوام باز هیچی نشده جدی و حساس شم دوست دارم بیشتر لذت ببرم

فردا انشالله اولین حقوقو میگیرم

کلی ایده های خوب میاد تو ذهنم ولی من یاداشتشون نمیکنم

میخوام کتاب خوندامو شروع کنم این تا اخر این هفته پیر مرد و دریا رو تموم میکنم

حس میکنم ابتدا به دچار شدنم اومده رو 80 !!!

میخوام مدیریت بحران کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.