خاستگاری2

13اسفند ساعت یازده و نیم رو به رو مدرسه تو یه ماشین اوجمل نو باسم سمنو هم اورده بود منو برد نوک تهران توچال و سعادت آباد یه رستوران ایتالیایی خفن طور منم تا تونستم خوردم جوری که شامم نتونستم بخورم کلی حرف زدیم کلی جزعی ریز مو به مو قراره من خبر بدم

از هم بدمون نیومد ولی خوب عاشق و معشوقم نیستیم فکر کنم میتونم باهاش یه زندگی ارومو داشته باشم و به مرور شایدم دوسش داشته باشم

روزای خوبه عیدو من دارم نامزد میشم به همین خوشبختی به همین ارومی به همین زیبایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.