این روزا دارن اتفاقای خوبی میوفته....شاید دوباره دارم دل میدم به کسی ...اینکه به اشکان دیگه فکر نمیکنم و تموم شده و رفته یه کذب محضه ...

چند وقتی بود دنبال وقت واسه خودم بودم اینستا با دو تا پیج و واتس هیچ وقتی واسه خوذم نمیزاشت ..خودم یعنی چی؟؟؟ یعنی در پنجره رو باز بزارم یکی از شمع هامو روسن کنم پاپوشامو بپوشم چراغ خواب فقط روشن باشه ....و سکوت......

 امروز از بودن فردا جدیده خوشحال بودم شاید این حس خوبم بخاطر اونه......اینکه شبا زودتر ازم میخوابه اینکه مدل کارش اینجوریه فرصت داده شاید ازش خوشم بیاد ...شاید اگه مثل روزا بود..دلمو میزد ...یکم دارم این اخلاقای لوسمو جمع و جور میکنم .... ترم هشت ترم خیلی خوبیه ....این روزا بیشتر از همیشه عاشق کامپیوترم عاشق ریز پردازندهام ...کاشق معماری or وxor هام ...نشستن سر کلاسای عمومی حوصلمو سر میبره ....

شاید یه روزی بخوام بدونم تو بیست و دوسالگیم علایقم چیا بوده .....اولیش موهای موشکیم دوسشون دارم خیلی زیاد ...بعد ابروهام....خرسی که بهار بهم داه بود کتونی ....پوست لباس ...

زندگیو دوست دارم

خزندگی کردنو خیلی دوست دارم با اینکه شاید 70 در صد کارام اشتباس ولی دویت دارم خدا شکرت که بهم زندگی مبدی واقعا هر روز معجزس..


دقیقا یک ماه هست که چیزی ننوشتم خیلی موضوعات مهمی پیش اومد ولی ننوشتم نمیدونم چرا همیشه دوری از نوشتن واسم بد تموم میشه این دفعه هم ایضا ... امتحانام به صورت عالی تموم شد همه رو با نمره های فضایی و خوب پاس شدم ....از خدا دور شدم ...رانندگی میکنم .... خودمو گم کردم هر روز یه چیز جدید از خودم میبینم ادمای جدید خیلی چیزا درونم عوض شده که دوست ندارم گاهی اختیار بعضیاش از دستم خارج ... وجود یه ادم خوب تو زندگیم که تصمیم گرفتم باورش کنم