شروع دوباره 20 تیر -شبیه خودمم


الان ساعت 1و بیست و دودقیقه ظهره من فردا میانترم زبان دارم و باید برم حموم و بتونم نماز بخونم و اتاقم جمع و جوره ...حالا اینکه تا چه حد بتونم برنامه یزی کنم یا برسم به کارام یانه رو نمیدونم دلتنگی سعیدم بکنار 

___________________

ساعت 3 و نیم و هنوز کارینکردم داشتم فکر میکردم چقدر از روش های زندگی خواهر هام بدم میاد و نمیخوام اصلا مثل اونا بشم این در ذهنمه ولی در ظاهر نا مرتب تر از منام بی اراده تر از مرجان و حرفت زن تر از بهاره دارم عمل میکنم نمیخوام قضاوت الکی کنم میدونم زیادم شبیهشون نیستم و تلاشایی که کردم نتیجه داده ولی نه مطلوب و خوب مثلا اینکه زبانمو نخوندم هنوز برای یادگیری برای مسلط حرف زدن از ترس امتحانا میخونم چقدر میخوام برم دنبال کامپیوتر دنباله ارشد دنبال کارایی من میخوام از درسم پول دربیارم میخوام کمک کنم به همه به اقتصاد ضعیف خانوادم ولی چیکالر کردم همش ولو در حال چرت بی هدف بی اراده دنباله چیزای پوچ ... و خسته

چرا من وقتی کاری نکردم باید خسته باشم؟ این عادته ....چقدر قبلا کتاب میخوندم چجوری تو گرمای تیر و شهریور و مرداد سر کار میرفتم با 600 حقوقو صدام در نمیومد

البته بازم اون موقع ام از خودم راضی نبودم

فکر میکنم قبلا خیلی خوب به خودم انرژی میدادم الان نه ...

ذوقم کم شده....نه که خشحال و شکر گذار نباشم اتفاقا بیشتر از هر روز شکر گزارم اینکه کار مفیدی نمیکنم حرصمو درمیاره ...به سرکار فکر میکنم ....

میخوام به خودم قول بدم از امروز درست تر زندگی کنم و قدر لحظه هامو بیشتر بدونم ..

میخوام بلندشم و بازهم بنویسم کارهایمو

انسان با نوشتن بر خود پیروز میشود .


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.