پایان بندی امسالم

امسال با گریه شد  عید اصلا خوب نبودم اولین بار بود که تموم کرده بودم با اشکان اولین بار بود که جلو ی خودمو گرفته بودم که نرم جلو...یادمه تعطیلاتو گاهی روزاشو هق هق میزدم ....چقدر دلداری میدادنم چقدر بذ بود....کاش شروع نیمیکردیم باز ....امسال سال از دست دارن عزیزم بود اشکانِ عزیزی که باه همه ی بدیهاش دوسش داشتم ...همه چیش واسم خوب بود ...یه عشقی بودکه هر حلظش جلو چشمام سال 93 خیلی باهم خوب بودیم یعنی عالی بودیم اما ورق برگشته بود و منم جز انکار کردنش و خودم و قول زدنش کاری نداشتم ...اخرین روز از ماه محرم تموم شد بلاخره گریه هام تو ستار خان ....وای ... بزرگ شدنم ...اینکه فهمیدم رابطه های مجازی به ازدواج و دوستی خوبی نمیرسن اینکه دست بردارم از گشتن و بزارم پیدا شم ...من خیلی گشتم برای پیدا کردن عشق ...امسال خاستکارایی هم داشتم که مامان رد کرد و منو ول میکردی زنشون بودم ولی به قول ننه قسمت هرچی باشه همونه ...اگه واقعا قسمتم بودن به این راحتی تموم نمیشدن ...

امسال شاید کمی صبور شدم خیلی بیشتر عاقل .....94 بدون اشکان زندگی کردم ولی خب شاید هنوز دلم براش تنگ میشه واسه خاطرهام الکی  نبود یکسالو نیم عاشقی کردنم تو رویا رفتنم ....

امسال و باید تموم کنم .....امسال باید همین جا تموم شه اصلا نیمخوام کش پیدا کنه دیگه تو زندگیم امسال سال خوبی از لحاظ عاطفی نبود اما شاید یکمی خودمو توش پیدا کردم با همه این شرایط زندگی کردنو دوست دارم

از خدا یه کاره عالی میخوام ماشین میخوام

خیلی حرفا هست


امروز حقوق گرفتم  روزه خوبی بود

خدایا شکرت

دلم هوای اشکان و کرده ...

اشتباه ممنوع

لجم گرفته از کارای خودم لجم گرفته از این کارای بی فکریم لجم گرفته از اینکه کارام در حد دخترای 16 سالم هم نیست چقدر بچه بازی چقدر اشتباه پشت اشتباه /.....

امشب واقعا فهمیدم مشکل خرابی رابطه هام خودمم .... انتظار های بی جا //// که بعد احتیاجیم بهشون ندارم فقط میخوام از اونا این حس مزخرف و دریافت کنم شاید من روحی و خراب کردم ...از خودم ناراحتم اما تصمیم گرفتم خودمو اصلاح کنم ...یعنی باز م خدا از این فرصتای ناب بهم میده ....این ویییییییر چیه افتاده تو جونم که رابطه هارا که میبینم ..تا به یکی میرسم میخوام همه اون کارارو از راه نرسیده برام کنه واقعا دارم خجالت میکشم که انقدر مزخرف اخلاقم یعنی ....

ولی بقوله ننه قسمت ادم هر جا باشه همونه ایناهم اگه قسمتم بودن حتما اوکی میشد از جو زندگیم که حول اشتباه میچرخه همش متنفرم

واقعا اشتباه کردن ممنوع

همیشه میترسم از اینکه تو زندگیم شبیه ادمی خودخواهی مثل منا بشم ادمی که فقط خودش مهمه که الان دوست داره چیکار کنه هرجا دوست داره میره و مزاحم هرکس که دوست داره میره و همیشه یه جوری وانمود میکنه که حق با خودشه اصلا دوست ندارم از همچین شخصیتی حرف بزنم یا مثل اون باشم


واقعا این که میگن ادما میخوان یه چیز خوب یاد کسی بدن یا از ش توقع داشته باشن خودشون باید اون کارو انجام بدن و با سلول های وجودم قبول دارم....

دیگه نمیخوام با سرنوشت بجنگم...

بدرک که خیلی چیزا عوض نمیشه

راستش تا کسی تو زندگیم نیست اعتقادم به خدا و نماز 100 درصد میشه اما اون موقع که کسی میاد  کاهله کاهل نمیدونم چی با چی جور در نیماد ....

میخوام خودمو باور کنم ....خودمو محدود نکنم خودمو پیدا کنم ....من شرایطم اصلا بد نیست چرا انقدر خودمو پایین و بد بخت میبینم ... باید دیدمو نسبت به خودم عووض کنم .... من موفق خواهم شد .