آخر بهمن

دلگیر نه //ناراحت شاید// و حتی دلزده بهترین کلمه ای که میشه گفت دلزده از یس دلزده دعای خیر مادر بزرگ پیر دلزده از دعا تو بارون دلزده از نذر واقعه حتی دلزده از خدا

نمیتونم این حجم از دل زدگیمو انکار کنم من به اندازه بی نهایتی دلزده ام و لال فرداشب میریم امام رضا از طرف سر کارم اصلا واسم مهم نیست حتی خوشحالم نیستم که اوه دارم میرم پیش امام خوبی ها و فلان و بیسار چرا؟ چون آذر که اونجا بودم ازش خواستم خالصانه خواستم وقتی نمیده وقتی هر چی نزدیک تر میشم بیشتر دور میشم از خواستم چرا بخوام از کسایی که حتی انقدر نامردن مثل همیشه منو تا لبه چشمه میبرن !!! که چی این بازی مسخره !!!! که چی این حرکتا چیو میخوای امتحان کنی صبرمو باشه تو بردی خدایا من گله ی همه رو بتو کردم تو چرا با من اینجوری کردی ! خدایا من واقعا دوست ندارم باهات باشم جدی میگم من توسل کرده بودم به قرانت من امید و در یاس دیده بودم تو بدجور زمینم زدی تو فکرم نیا ! تو بهترین خدای عالم همه کاراتم اوکی منم یه بنده بدبخت که برنده ای پیشش


خوشحال تریییییییییییییییییییییینم


رویا نویس


دوست داشتم خونه ی خودم بودم /دیشبش مهمون داشته بودیم و کلی اشپزخونه بهم ریخته بود و ازون مهونیای بود که به غلط کردن نمیفتادم که چرا مهمونی دادم همه با هم خوب بودن و بحثی و حرفی و حدیثی پیش نیومده بود ساعت ده از خواب بیدار میشدم با قیافه در هم چایی میزاشتم رو کتریِ نوی جهازم و از گوشیم آهنگ پلی میکردم و به ظرفا نگاه میکردم ///یکم پنجره رو باز میکردم هوا عوض شه شوهرم زنگ میزد از سرکارش یه حال و احوال میکردیم با هم لبخند از رو لبام نمیوفتاد یکم از دیشب حرف میزدیم و بهش میگفتم من خیلی خوشبختم و دوسش دارم و انر›ی میگرفتم میرفتم کل اشپزخونه رو میکردم دسته ی گل ظرفا رو با عشق میشستم و دستما میکشیم زنگ میزدم به مامان و گزارش میدادم و میدونم چقدر مامان خوشحاله که سر زندگیه خودم هستم

شاید زندگی یه روی اینوریم داشته باشه....

نگران هیچی نباشم و به عشقم فکر کنم

کلمه نویسی

جعفری-موتور- ترک سوم - بابا - سحر-بچه-صفری-بو-ترافیک-اشتباه-محمدنیا-ناراحتی-فال قهوه-شوهر-مامان-کنه-سود بانک-پول-تولد-عصبانیت جعفری-مرتضی-هادی-کمالی-رامین-لذت-واتس-منتظر-یس-

بهمن مبارک

دی با همه ی خوبی ها و بدی هاش تموم شد . ماه من خیلی تندی کرد با کشورم / از دی ماه انتظار مهربونی نداشتم ولی خب بازم این همه اتفاق بعید بود .... یکم  افتادم تو خط پول همش تو ذهنم پوله میخوام یکم بیخیال بشم ....

بهمن خیلی تولد داریم خیلی

نمیدونم چرا نمیتونم بنویسم دیگه فقط میخونم اونم زیاد ولی هرچی کلمه به ذهنم میرسه و باید یاداشت کنم نمیتونم نمیدونم چرا

2 ماه کامل از سال 95 مونده 2ماهی ک میتونه همه چیو عوض کنه من هنوزم امیدوارم

15 دی نذر یاسین و شروع کردم و خداروشکر خوندم تا الان

دارم فک میکنم تو این دوماه تا عید میتونم چه کارایی کنم ::واقعا چه کارایی میتونم کنم //

1)در حدوده 14 تا روزه قضا دارم

2)میتونم چقدر ورد اسکیل بخونم

3)کتاب 4) پولامو یه کاسه کنم بزارم یه بانک که یه سودی روش بیا بدونم چقدر دارم باید چیکار کنم چیکار نکنم  خیلی در گیرم هی کم میشه هی زیاد میشه

برای صدمین بار خداروشکر میکنم برای کار داشتنم

یه فکری افتاده تو سرم فکر استاد دانشگاع شدن رویای همیشه گی بابا برای من باید یه وقت درست حسابی با دکتر بحرفم شرایطتشو بپرسم میدونم حتما باید ارشد داشته باشم و خب منم تقریبا یه حسی افتاده تو دلم که بخونم اما اخه من گذاشته بودم واسه بعد ازدواج ارشد خوندنو خدایا کمک

یه ویره دیگه ای که افتاده تودلم اینه برم کلاس گیتار هم گیتار دارم همشهریشو دارم اما نمیدونم حوصلم میگیره یانه