نمیدونم چه خبره درونم ولی برگشتم به اوج روزهایی که عاشق یادگیری بودم عاشق درامد و کمک کردن به دیگران بودم /شاید ترس از دنیایی که توش زندگی میکنم ترس از فقر ترس از بی ثباتی و ترس از بی خود بودنم  در سالهای اینده یاد روزایی که هدف گذاری میکردم بخیر ...حالا که فکرشو میکنم اونموقع ها چقدر دوست داشتم پول وقت داشتم به یه حرفه میپرداختم اما الان هم پول و وقت دارم هم بی خود تر از اون دورانم ....

اولین مشکلی که داره اذیتم میکنه اینه که شکم دراوردم واقعاهم دراوردم حتی سعیدم دوسه بار بهم گفته خیلی بد شکم دراوردی ....دومین کاری که دوستدارم انجام بدم استفاده از کتابام امکانات و پولمه !! واقعا من کتابای خوبی میخرم ولی نخوندمشون و سومیش زبانه حرفه ایه میخوام واقعا به چشم درامد و یادگیری برم سرکلاس یعنی به خودم قول میدم بخاطر این چیزا برم سرکلاس .....استفاده از وسایل استفاده از لباسام استفاده از اونچه که دارم .....

مرداد ماه خیلی مزخرفی بود

امروز 90 روزه زن و شوهریم عرفا شرعا خدایا شکرت