خودم بودن

این روزا فک میکنم دارم سبکه خودمو پیدا میکنم !!

شاید واسه شمای خاننده این یه جمله باشه فقط ولی برای من یه حرکته خیلی خفنیه ! از درون راضیم! از درون لبخند زدم به خودم به زندگیم، ولی خیلی خوبه که دارم سعی میکنم خودم باشم نه وقتی یه چیزی میبینم خوب یا بد تبدیل شم به اون واقعا خوشحالم

محرم امسال عالی بود خیلی خوب بود امشبم خونه دایی اینا بودم و سبک خودم و اجرا کردم

واقعا به این جمله رسیدم که میگن اونی که میخواد یه کاریو کنه حرف نمیزنه تو عمل نشون میده من الان یه همچین حسی و دارم

میخوام روی پای خودم باشم پدرم مادرم اطرافیانم بدونن از پس زندگیم بر میام حالا چه تو ازدواج چه کارام چه حتی حرکنتای کوچیک زندگی

میخوام به نحو احسنت مسعولیتای خودم و قبول کنم ف یادم رفت دیگه جمله من نباشه ! خسته نباشم ، چیزای جدید و کارای جدید و امتحان کنم حتی حرف زدن درباره اینا حالمو خوب میکنه اینکه با تمرین به کارام به رسم اینکه بدونم چی میخوام

میخوام لیست روزای هفته رو بنویسم که فلان روز چه کار باحالی باید کنم یا چی باید همرام باشه یا چه دعایی کنم و چه دعایی و ذکری بگم !

امشب لباسامو شستم میخوام دیگه خودم حوسم به لباس کثیفام باشه شستن برام سخت نباشه یعنی سخت نبود و همیشه دوست داشتم ولی اکثر مامان میشوره یا میریزه لباس شویی

مثبت اندیش خفنمم

اذامه دارد

پسرمهربونه بامزه و دلبر


یه چیزیو امشب باید ثبت کنم

اولین بار همکلام شدیم و دستپاچه شد و من خندم گرفت یعنی هنوزم یادش میوفتم از اون لبخند مهربون یواشا میاد رو لبم اگه بخوام با کلمات تعریفش کنم میگم تپل مهربون زیبا و بامزه و دلبر

خفن افتادم رو دور کتاب خوانی ملت عشق عزیزم تموم شد ومن موندم یه دهن پر از چالش از امشب دارم از اول قران معنیه فارسیش میخونم مثل یک کتاب نمیدونم کارم درسته یانه/میخوام فکر کنم فقط یه کتاب معمولبه که من به عنوان یه مسلمون یه بار خوندم چی میگه حالا نه مثل شمس تبریزی تا لایه جهارم سعی کنم تا لایه دوم برسم

این روزا شاکرم

شیر+کاهو

داستان همشهری و خریدم و میخوام فردا سر کار زبان خوندن و شروع کنم

پاییز+تلنبارشده+راه کار

این روزا قد هزارتا پست تو ذهنم مینویسم !هزارتا دلیل میارم ...هزارتا راه حل برای حالم خلق میکنم همش تو فکر خودمم ... میخوام حالمو خوب کنم میخوام بنویسم اما واقعا قلمم کور شده ! روزانه هزار فکر میاد تو ذهنم یه عالمه ایده

اصلان باید از خودم یه سوال بپرسم که الان چه مشکلی داری خیلی واقعی و روراست جواب بدم؟؟ من الان یه بغض تو گلومه اما حالم خوبه/تنهام اما کسی حتی ایده آلم بیاد تو زندگیم نمیتونم باهاش باشم با هر پسصری حرف بزنم حتی اون چیزایی که دوست دارم و بهم بگه ازش زده میشم میگردم عیباشو پیدا میکنم ////حالم خوبه اما خوب نیستم میخوام گریه کنم این بغض و

نمیتونم فکر کنم و تصمیم بگیرم داره دیر میشه فکر میکنم ....نمیخوام انقدر از نمیتونم استفاده کنم اما قدرت رویا پردازیمو از دست دادم نمیتونم بنویسم نیازامو اصلا چیارو دوست داشتم /// تقریبا یکسال از جداشدنم از اون میگذره یعنی عوارض اونه هنوز ///

دوست دارم به یکی دل بدم موردای تقریبا متوسط و خوبیم هستن اماهرچی بشون فکر میکنم عکسشونو میبنم به خودم میگم واقعا چرا من هیچ حسی بتو ندارم چرا دلمو نمیبری...چرا از پی امت به وجد نمیام چرا مهم نیستی برام (یکی هست که خیلی خوبه از لحاظ هیکیل موقعیت امروز صبح به "س" همکارم نشونش دادم دو دستی زد تو سرم که تو منتظر چی هستی ! و من هی نشستم اینستاشو زیرو رو کردم دیدمواقعا هیچ جذابیتی برام نداره اما خیلی با ادب دوست ندارم بی ادب دوست ندارم اروم نه شلوغ نه ! اه از خودم لجم میگیره

یه روز میگم میخوام با یک دوست باشم بعد ازدواج تا موقعیت اینطوری پیش میاد میگم نهههمن ادم دوستی نیستم تا ازدواج پیش میاد فقط میخوام از اون وضعیت خارج شم

حالا این بین پیش اومده منم خوشم اومده اونا به من گفتن نها!! اون موقع ها که دیگه حتی صدا گریمم نمیاد خیلی محکم میگم نه باز اینجور وقتا که من نمیخوام بغض میکنم ///

اعظی (دوست صمیمیم) میگه از یکی یه ذره خوشت اومد برو تو رابطه درست میشه من واقعا چجوری بش بگم سختمه

از یکیم خوشم بیاد قبلم تاپتاپ بزنه از پیشش رد شم هیچ حرکتی نمیزنم اعظی میگه برو تو مغازش الکی یه چیزی بپرس ولی من اصلا جرعت همچین کاریو در خودم نمیبینم !بخدا راست میگم نمیبینم

از اینکه چی پیش میخواد بیاد نه میترسم نه خوشحالم چون فکر میکنم هیچی عوض نمیشه / امیداربودم اما انقدر هیچی نشده امیدوار بودن حکم چوپان دروغو رو داره که این داستانو از بحرم

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

کارم شده اینستا خوندن !! همه خونه هام که پر گلدونو و پر کتابو نور و قهوه و گلگلی!

==================================================================

امروز6بیست دقیقه رو پل هوایی نزدیک خونه بودم  و چهار راه ترافیک شده بود دوست داشتم کل شبو وایسمو نگاه کنم هیم سعی کردم گریه کنم ولی اشکم نمیومد ولی خیلی بهم مزه داد کاش ازش عکس میگیرم

مهرو ابان و اذر بهترین ماهان برای من با اینکه خودم دی ماهیم اما پاییز یه چیز دیگس


کتاب بی نهایت زیبا ی ملت و عشق و دارم سر کار میخونم و انشالله تا اخر هفته حقوقمو میگیرم انشالله که زیادتر از ماه قبله

سرد شده شدید من که پاپوش قرمزامو که بهار پارسال برام بافته بودو پام کردم

فانتزی نوشت: یکی از ارزوهای بچگیم این بود که گوینده ی رادیو بشم هنوزم بش فکر میکنم قلبم تند تند میزنه و یکی دیگش نویسندگی

رادیو گوش دادنو خیلی دوست دارم اگه یه ادم با انرژی معمولی حرف بزنه نه اونایی که انقدر خوشحالن که حوصلمو سر میبرن

یه روسری میشکی خریدم امروز که خیلی دوسش دارم

حالم بهتر شد بعد از سلامتی نوشتن بزرگترین نعمته !


هر ادم چیز های خاصی دارد

من واقعا تو ذهنم  به این اعتقاد دارم که هر ادمی اخلاق خاص خودشو داره یعنی اخلاق هایی که خوب یا بد درست یا غلط اما !!!!! خصلت هایی دارن که در عین بد بودنشون واقعا خوبه و حتی از  ادمایی که موفق هم نیستند میتونیم چیزهایی خاص یاد بگیریم 

س ! همکارمه یعنی هم دفتریم کارمون فرق داره ولی مکانمون یه جاست تقریبا هیچی از کامپیوتر بلد نیست و تحصیلاتی هم نداره و تخصصی هم نداره ولی خیلی مقتدره !! یعنی چی ؟؟؟ 

وای دارم میرم خونه بقیشو از خونه مینویسم گولی گولی 


مینا یکی از فامیل های دورمونه از طرفه مامان! 72اییه یک سال ازم بزرگتره اما سه سالی هست ازدواج کرده اونم با یه پسر خوبه فامیل که من عاشق اسمشم فرهاد...یه دخترم تازگیا بدنیا اورده ...زندگیش مثل خواهرام و همه ی دخترای فامیلمونه مثل ریحان مثل دخترداییم هیچکی مثل من اندرخم یک کوچه نیست چرا  من که تو یه همچین خوانواده ی روالیم که سن ازدواج بین 18 تا 20 هست هیچ حرکتی نزدم کسیم میاد سمتم از سر تا پاشو ایراد میگیرم میخوام دست ببجنبونم ...راستش به مینا حسودیم میشه که شوهرش فرهاده فرهاد از اون مردای روزگاره که میشه حسابیییی بش تکیه کرد با خیال راحت زن بود فکر میکنم عقب افتادم و الان وقت جبرانه اما کو اونی که به دلم بشینه و ملاکام و داشته باشه و اونم منو دوست داشته باشه چندروزی که باز احمق شدم و ناراحتم از اینکه چرا من همچین شکست عشقی خوردم یادم میره چقدر قوی بوووودم ...دلم میخواد حکمت همه چیو بدونم دل چرکینم از همه کارام

خیلیییی عجیب و عمیق افتادم به فکر پول جمع کردن طوری که اصلا نمیدونم میخوام چیکار ولی یه چیز از درون بهم میگه فقط بفکر جمع کردن باش منی که حسابک تاب هیچی و نداشتم دارم حتی رو 5   تومنا و 10 تومن فکر میکنم نمیدونم از کجا باید درامد زایی کنم