اومدم تا بمونم....

فرازو نشیب های منو نوشتن زیاده ...منی که انگاری نوشتن جزوی از وجودمه و با ننوشتن ذهنم و فقط نامترکز میکنم اما این سری اومدم که بمونم بنویسم تحت هر شرایطی ...

اینکه بگم زندگی باهم سر ناسگار داره اشتباه محضه شایدم من یه جاهایی زیاده و خواهو بچه میشم

اما امسال از اول 94 تا الان حس میکنم خیلی بزرگ شدم تجربه هایی که شاید لازم بود بدست میاوردم حتما لازم بود که دید محدودم بازتر بشه از قبل انقدر سطحی نباشم انقدر روزهای قشنگ و خوبه زندگیمو الکی از دست ندم یکی از چیز هایی کهپشیمونشم نفهمیدنه درسام و پاس کردنشونه انقدر به چیزای دیگه فکر میکردم نفهمیدم چطوری شد که شدم ترم 6و فقط  2 ترم مونده لیسانس بگیرم با بار علمی کم ...وقتی به این موضوع فکر میکنم واقعا دوست دارم این ترم درسمو با لزت و عشق و اشتیاق بخونم شاید چون الان یکم ازش دورم اینطوری میگم ولی نه ...راستش کمبودشو حس کردم

اولین تصمیمی که به نظرم درست بود اینکه ترم تابستون بر نداشتم شاید از بعذ ذیپلم این 3 ماهو اولین باره که به خودم استراحت دادم و خیلی راضیم چون خیلی بهش احتیاج داشتم و برناها واسم خودم دارم واسه خودی که تازه تازه داره خودشو میشناسه تازه تازه تصمیم گرفته خودشو درست کنه میخواد راه درست و بره و خوشبخت بشه و خیلی امیدواره منفی بافی هاشو گذاشته کنارو (داره شعی میکنه بزاره کنارو) ایمان داشته باشه که یا ادم موفق با عشقِ خوشحاله که میخواد توی لحضه زندگی کنه و همه چیو ارغوانی ببینه از این رو خواستم اینجا ارغوان باشم اسمی که بار لطیفی مثبت لطیفی بهم میده که دوست دارم زندگیمو به سبک ارغوانی بسازم

این که میگم میخوام تو لحظه باشم یه حرف نیست استارتاشم زدم ....

از اینکه مث گدشته خام نیستمو یکم پخنه شدم خوشحالم ایمانمم قوی تر شده هدفمم مشخص دوست دارم به ارمان های زندگیم برسم که حتما باید ارمان هامو با جزییات بنویسم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.