نمیدونم این روزا خوب میگذره یا بد راستش گذر زمانو حس نمیکنم تا به خودم میام کلی وقت کم اوردم ...

راجبه خیلی از موضوعا میخوام بنویسم راجب اینکه مقلا گاهی میخوام باسه امسالم تولد بگیرم دوستامو تو خونه بگم از تولد تو کافی شاپ و اینور و انور خوشم نمیاد ..از یه طرف میگم نه پولشو واسه خودم نگه میدارم در راستای اینکه میخوام تا اخر امسال یه حساب باشه خودم باز کنم و توش پول بزارم ...

گاهی غروبا خیلی دلم میگیره با اشکان تو ذهنم حرف میزنم نمیدونم این کارم درسته یا نه اما میزنم و بهش فکر میکنم ... دلم براش تنگ میشه واسه ای جان گفتناش واسه اینکه از سرکار میومد صداش خسته بود بوسم میکرد چقدر شک کردم به همه چی حتی به اون حسایی که بهش مطمعن بودم هست ...شاید اون اصلا بمنم فکرم نکنه دیگه همیشه فکر میکردم تمام قلب اشکان برای منه حتی وقتی ازش قطع اومید میکردم ..چرا اینجوری شد ...شاید دیگه نتونم دوسش داشتنه باشم قلبم خیلی شکست خیلی و به رو روی خودم نمیوردم .....

یکشنه یه میانترم سخت دارم که همه دارن خر میزنن واسش...

پنجشنبه بعد از کلاسم با بچه ها رفتیم خرید و همه چییییی خریدم و از خریدام واقها راضیم کوله،قاب گوشی، شلوار مخمل

امروز بابا بو برده قرعه کشی شرکت کردم هی میپرسید و منم الکی گفتم نه شرکت نکردم و تماممممم از بچه  تومن پول گرفتم چون هیچی نداشتم این هفته به خودم قول داده بودم  هزار تومن پول درارم یهنی از کار کردن که نشد ....

راستی یه تحقیق واسه شوهر خواهر درست کردم ...!

این ترم فقط معدل بالا میخوام و پاسی همه درساااا این ترم بالاترین حد و میخوام میخوام از امروز شروع کنم استارت زدن واسه ادمه شب امتحانی مث من یکم سخته...ولی میخوام خودمو ج.ر بدمممممممم

وضعیته مطاله ام خیلی کم بود این هفته ...

امروز دوست داشتم یکی حواسش همه جوره بهم باشه و خیلی دوسم داشته باشه و بعد خوشحال شدم که اشکان حذف شده از زندگیم چون هیچ وقت اونجوری که من میخواستم خیالم و راحت نمیکرد و کمکم نمیکرد  خدایا کمکم کن دوست ندارم تنها باشم

پای میز نشستم و دارم رادیو گوش میدم

دلم برای مرجان سوخت تو این روزا اون از من بدتررررر خدایا یعنی میشه یه روز مرجان واقعا شاد باشه


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.