خودم را کم اورده ام .....ارغوانه خوبم...دلم برای خودم تنگ شده برای وقتایی که خودمو قبول داشتم حرفای خودمو درست میدونستم انقدر اشتباه کردم به حرف های خودم اعتماد ندارم خودمو نمیفهمم  حرف همه واسم شده حجت دیگه خودم خودمو قبول ندارم شکست پشت شکست اه لعنت به این روزگار لعنت به این شانس یه خاستگار همه چی تموم اومد واسم منم گفتم این همون فرشته ی نجاته ....بعد فهمیدم زنشو طلاق داده 7 سال پیش 20 سالگس زن گرفته بوده خورد تو زوغم میخوام غید ازدواج و دوست پسرو شریک زندگیو بزنم  دیگه دارم بالا میارم به این روزا ی تخمی حالم بهم میخوره از خاستگاری دلم کسیو نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد

دوست دارم یه جای تنها برم و اونجا زندگی کنم و دانشگاه برم حتی خواهرام بابای عزیزم مامانمو اعظمو نبینم دوست نداااااااااااااااارم هیچکسو نمیتونم خورمو پیدا کنم کمک میخوام نمیدونم چجوری حالم خوب میشه قلق خودم دیگه واسه خودم کار نمیکنه کارم ضشده خوابو خوابو خواب

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.