واقعا با تمام وجودم به این کلمه رسیدم و واقعا از خودم شرمنده ام که چرا داشتم پا میزاشتم روی حدم تو محیط کار حتی منی که میدونم خودم قصدی ندارم ولی واقعا به نظرم نه دیر شده بود نه زود از خودم شرمنده ام ولی من داشتم پا میزلشتم روی حدم خداروشکر که امروز اینو فهمیدم الان تو شلوغیه امام خمینیم و یه تیکه پیاده رویم بارون میومد
هنوزم معتقدم بزرگترین هنری که دارم خواندن و نوشتنه چرا من خواندن و نوشتنو یک معجزه میدونم !! تازه اونم بلد نیستم درست حسابی اداب نگارشو چمیدونم پرداختارو ...قبض برق امروز داشت فاجعه ببار میاورد وقتی که یک و نیم ملیونو داشتم اشتباهی قبض کسه دیگه رو پرداخت میکردم !!!! خداروشکر
یه جا خوندم کتاب زندگی خودتو بنویس ،،،واقعا منو برد تو فکر چون این جمله ای بود من هرزگاهی انجام میدادم اما واقعا احتیاج دارم یه چیز کوچیک باشه که بتونم جا به جا کنم بخونم فک کنم پیداش کردم :))
دیروز با علی سینما بودم سیانور ، من گفتم میخوام خودمو بچالش بکشما ولی نه اینطور که صد تا ایستگاه برم تو متروی مردونه وای از اینکار متنفر بودم و سر مو نمیتونستم تکون بودم اونم زوم تو من نه اونقدر باهاش راحت بودم که نگاش کنم نه میخواستم یوبس بازی دارم ولی نراضی نبودم ، ولی خب بقول نادی یه تجربه بوداز حسم به علی نه کم شده نه زیاد یجورایی بی تفاوت!! فک کنم اونم در همین حدِ حالا اینکه اون چی فکر میکنه و چه حسی دارهو نمیدونم فک نکنم اونم از اینا باشه که کشته مرده باشه ولی خب بقول نادی نمیخواست که نمیگفت بریم سینما تو سینمام خیلب عاقا بود واقعا و خیلی اجتماعی و خیلی قشنگ برخورد میکرد با راننده تاکسی اونی که بجامون نشسته و یا خوراکی خریدنش ...شاید چون اولشیم اینطوریه بعدا خیلی صمیمی تر شدیم !! کلا عادما بی چشم رو هستند حتی نسبت به خودشون به اون خاستشون که میرسن دیگه هیچی از گذشته یادشون نمیاد
مدیر باشی امروز درس بزرگی بهم داد :: وقتی پا میزاری رو یه ازرش و خوشحالی که وای چه خوب شدم وای من یه حسه خفن که برام ممنوعه بوده رو تجربه کردم و بعد یه آدم قدیمی مثل گذشتتو میبینی کلی از عملکردت بدت میاد.
به هرحال امروز یاد گرفتم حد شوخی و حد برخورد حد خنده حد اخم حد غر...تاحالا هیچ وقت انقدر زیاد به کلمه ی حد پی نبرده بودم مرجان همیشه میگه حدو رعایت کنا ،
امروز دوتا کاموا خریدم طوسی.
فک کنم هفته ی دیگه مشهد باشم اینموقع به امیدخدا امام رضا بطلبمون