اومدم جوجه هامو بشمارم

اخرین روز ازپاییز دوست داشتنیم......امید زیاد دارم آرزو زیاد تر نمیخوام این زمستون الکی بگذره

follow your dream

امروز تولد پیامبر و امام حعفر صادق هست و شنبه ی تعطیل جعفر دماغشو عمل کرده و مامان و ماجراهای کربلاش تقریبا تموم شده دیشب خونه مرجان خوابیدم و ت.ی.ز.ب.ر زدم باید ثبتش کنم ببینم چندروز فرقشه! تقریبا میشه گفت 5-6 روزه حقوق گرفتم ولی دست نزدم بش هنوز از یه طرف دلم پیش آتلیه و کتابخونس از یه طرف اون هدف مالی که تا عید به خودم قول دادمه یعنی با توجه با حقووق قسط قرعه کشی و خرجای روزانم میخوام  5 ملیون تا عید جمع کنم که یه نقظه ی ارامشی رسیده باشم با سود5 تومن میتونم دوماهشو برم اتلیه یا دوماه بعدشو برم کتاب خونه بخرم اینجوری بنظر خودمم عاقلانه تره تازه شاید کار دار خانه ای چیزیم خورد به پستم آخه چند وقته نقشه های واحد بغلیمونو من گرفتم میزنم راستش راضیم با پول اون سری نقشه ها هم نادیا کافه مهمون کردم هم دوتا کتاب خریدم و تو جیبم پول داشتم از استقلال مالی خوشحالم

امروز صبح یه حسی بهم میگفت این سه ماه اخر سال و به دوست پسر بازیه خفن بگذرون بس تنها موندن !! شاید به ندای قلبیه این وسوسه ی شیطانی گوش بسپارم

من اخلاق خیلی بدی دارم که زمانو خیلی تنگ میکنم باسه خودم یعنی چی مثلا الان میگم ظهر شده !!! نمیگم یک رب به 12 تو همین یک ربع میتونم خیلی کارا کنم نمازمو بخونم اتاقمو جمع کنم دسته بندی میکنم که آره الان ظهره دیگه !!

یا شب از وقتی هوا تاریک شه تا بخوابمو میگم شب !!!! خیلی بدم میاد از این طرز فکرم امروز دارم سعی میکنم اینطوری نباشم

این هفته همه جا از هدف کوچیک درست کردن خوندم که اره هدفاتون کوچیک باشه که دستتون بش برسه دقیقا همینه !منم میخوتام اینطوری کنم هدفامو مثلا نگم دو صفحه ورد اسکیل بخونم امروز کمترش کنم چون نمیخونم با خودم که رو دربایسی ندارم

خیلی سخته تایپ ده انگشتی یعنی میشه یاد بگیرم فکر میکنم مثل پیانو زدنه ! پیانو یکی از رویاهای که باید تو صفحه ی فالو یور دیرمم بره اسمش شکلش مدلش !


اگه بخوام از اول آذر حرف بزنم :: ماه خوبی بود از لحاظ معنوی ! و مالی به یه چیزایی رسیدم که نظرم پخته ترم کرده مثل کنار اومدنم با علی و رفتنش ! مثل اینکه تنهایی حال خودمو خوب کنم ! امسال هنوز تموم نشده یک فصل کامل مونده !! چرا دارم به 96 فکر میکنم میخوام به زمستون 95 فکر کنم !! به اتفاقایی که دوست دارم تو این  فصل برام بیوفته نمیخوام زمستونو تموم شده بدونم




امروز دفتر خیلی شلوغه هم به هم گیرمیدن منم دارم سعی میکنم ده انگشتی تایپ کنم 

______________________________________________________

پنجشنبس دفتر بغلیم  یه آهنگ خوب از فرها دگذاشته خیلی به دل میچشبه دیشب مامان از کربلا اومد اما خیلی ناراحتم  یعنی اونجا یه بحثی پیش اومده با  عمم که اصلا انتظارشو نداشتم نمیدونم ولی خیلی ناراحتشم مطمعنن رفتارمو با این عمم عوض میکنم  مامان دل شکسته واقعی بود !!

هنوز هزار تومنم از حقوقم برنداشتم دلم نمیاد یعنی تصمیمم گرفتم که چیکار کنم با پولم تا عید می خوام پس انداز کنم یه سقفیم مشخص کردم که بش برسم

20

امروز بیستمیتن روز از آذر ماه و من این ماه هنوز هیچی ننوشتم کل اتفاقا ی این ماه مونده رو دستم  ت

مامامن رفته کربلا

با علی تموم کردیم و من نمیخواستم یعنی باز رفتیم تو کما هیچی نمیدیم

شاید اگه علی مال من بود من هیچ وقت غمگین نمیشدم  یاد قدش که میوتادم همه غمام یادم میرفت دوست داشتنی نبود ولی معیارامو داشت تف به قد به زندگی

افزایش حقوق


و دستی که تصمیم میگیرد بنویسد .....

17آبان بلیط قطار داشتیم به شهر بشتیه امام رضا و من زودتر از دفتر اومدم بیرون و سر حقوق با مدیرمون بحثم شد و یه جورایی قهر کردم و کل راه و گریه کردم دستمم خیلی تنگ بود پول لازمم شدید بدهی دارم یک و نیم ، تو قطار که بودم پی ام دادم من دیگه نمیام همکار زنگ زدن و منم زیاد ناز نکرد م و برگشتم از مشهد اومدم سر کارم ولی شنبه رو موندم خونه و نیومدم که همکارم میگفت مدیر یک ساعت یبار ز میزده که عععه نیومده زنگم نزده !

منم اومدم صحبت کردم حقوقمو زیاد کنه که فعلا انگار موافقت کرده  خدارو هزار مرتبه شکر!

حالا که قرار شده حقوقو زیاد کنه از در دیوار بهم کار پیشنهاد میشه یادمه وقتی با اشکان بودم برام خاستگار میمود همین حالا داشتم با اینکه اصلا با اشکان خوب نبودیم و آرزوم بود ازدواج کنم با یکی دیگه اما وقتی میومد نمیتونستم از اشکان بگذرم مث الان که نمیتونم از این دفتر بگزرم...این عادت لعنتی چیه نمیدونم ترک عادت برام خیلی سخته خیلی خیلی ، مثلا به یه روشی عادت میکنم به آدماش به راهش به محیطش با اینکه خوب نیست ولی دلم نمیاد ازشون جدا شم .

خدایا به کسب و کار همه برکت بده

دیشب خونه نداشتیمو منم بسته نخریدم خواستم بدون نت باشم شبمو راستش همش انگار یه چیزیم کم بود ولی یه ذره لبتامو مرتب کردم همه فایلا رو دسکتاب بود

مشکلی ندارم ولی اوکی نیستم نمیدونم چرا !دنبال یه چیزیم دونبال خودمم دنبال نمیدونم دنبال یه حرکتیم حس عجیبی دارم ....

امتحان فایناله زبانمو ندادم نمیدونم فازم چیه !

تغیییر عادت میخوام بدم ولی از دفتر نمیتونم برم من کارمو دوست دارم